بررسی جامعه شناسانه خشونت خانگی (3)
عملکرد سنتی بازتابی است از ارزش ها و عقاید اعضای یک اجتماع که اغلب چندین نسل را در بر می گیرد. طبق اظهارات مخصوص کمسیون حقوق بشر اعمال منسوب از جهات مختلف، مانند اعمالی که مربوط به نابرابری های قدرتی
نویسنده: زینب مقتدایی
عوامل مؤثر بر بروز خشونت
6- آداب و رسوم و سنت ها:
عملکرد سنتی بازتابی است از ارزش ها و عقاید اعضای یک اجتماع که اغلب چندین نسل را در بر می گیرد. طبق اظهارات مخصوص کمسیون حقوق بشر اعمال منسوب از جهات مختلف، مانند اعمالی که مربوط به نابرابری های قدرتی عمیقاً ریشه دار در جامعه می شوند. اغلب ارتکاب خشونت بر زنان و کودکان را تشکیل می دهند. پیروی کورکورانه از این اعمال و عدم پیگیری قوی در مورد علت وجود چنین عملکردهایی کمبود اطلاعات و آموزش در نواحی بسیاری که چنین عملکردهایی در آن ها حکمفرماست و همچنین عدم برخورد حکومت با این اعمال رایج و سنتی همگی اعمالی هستند که در تداوم و بقای عملکردهای سنتی که امروزه سلامتی زنان و کودکان را در آفریقا و آسیا به خطر می اندازد، مؤثر می باشند.باید تأکید کرد که همه آداب و رسوم ها و سنت ها در جهت عدم حفظ حقوق زنان نیستند و اعمالی خاص در حقیقت حقوق و شخصیت زنان را ارتقا می بخشد و از آن ها دفاع می کند. با این وجود نمی توان آن دسته از اعمال را که شکل های مشخصی از اعمال خشونت را تشکیل می دهد بر پایه زمینه های سنتی و فرهنگی توجیه کرد. تهیه جهیزیه که خانواده عروس موظف به پرداخت آن هستند. در هند به طور متوسط روزانه 5 زن به علت درگیری های مرتبط با جهیزیه توسط شوهر یا خانواده شوهر سوزانده می شود و البته بسیاری موارد هرگز گزارش نمی شود.
7- فرهنگ و اجتماع:
نوع نگاه به زن در جوامع مدرن و سنتی، واضحاً متفاوت است. در حالی که در جوامع مدرن، تلاش زیادی برای دست یابی زنان به حقوق شان صورت گرفته و نوع نگاه، به تدریج انسانی تر گشته، نوع نگاه مرد سالارانه و نوع رویکرد استوار بر استبداد، هنوز در جوامع سنتی به قوت خود باقی است. توانمندی این طرز تفکر، به رسومی شکل بخشیده است که به زن، به عنوان «جنس دوم» و در مواردی دارایی مرد می نگرد.نیاز به کنترل و تسلط بر زن در این جوامع که از طریق آموزش اجتماعی حاصل می شود، پر رنگ تر است؛ بنابر این نظریه، فرد بعد از برقراری ارتباط با اجتماع، الگو برداری نموده و بر اساس این الگوها، رفتار می کند. «آلبرت بندورا» یکی از مبلغان اصلی مکتب یادگیری اجتماعی است. او متعقد است که رفتار، نتیجه ی کنش متقابل عوامل شناختی و محیطی است. بسیار دیده شده است که کودکان، خشونت را از خانواده ی خود آموخته و بعداً به شکل مشابهی رفتار می کنند. بدین شکل، یک چرخه خشونت بوجود آمده که والدین و اعضای بزرگ خانواده، خشونت را به اعضای کوچکتر تسریع می دهند. همچون رویکردها نه تنها رفتار خشن علیه زن را رخصت می دهد، بلکه راه را برای ایجاد محدودیت های فردی و اجتماعی زنان فراهم می سازد. این محدودیت ها، به نوبه خود سبب سر کوبی پتانسیل ها و توانایی های زنان شده و در نتیجه، زمینه ظلم پذیری و سوء استفاده از آن ها را بیشتر و سهل تر می سازد. درجوامعی که فرهنگ گفت و شنود و بحث دوطرفه و تبادل نظر دموکراتیک وجود نداشته و یا قدرت ندارد، روابط نابرابر قدرت نیز عامل اعمال خشونت از جانب اشخاص دارای قدرت بیشتر نسبت به اشخاص دارای قدرت کمتر روا می شود.
دادن اهمیت بیشتر به فرزند پسر، بالا بردن اهمیت مردان و زندگی دو یا چندین خانواده بصورت مشترک، حتی زمینه خشونت زن علیه زن را نیز فراهم کرده است.
معمولاً در این جوامع، خشن بودن، قوی بودن، سنگدل تر بودن، مستقل بودن و توانایی خطر کردن، از ویژگی های پسندیده مرد و مطیع بودن، ساکت بودن، خجالتی بودن و وابسته بودن، از ویژگی های قابل پسند زن شمرده شده و یا حداقل بدین شکل از آن ها انتظار برده می شود. به علاوه، داشتن معلومات اندک یا نداشتن آگاهی از قوانین، سبب می شود تا شخصی که مرتکب خشونت می شود، درآینده نیز رفتار خود را تکرار کرده و از عواقب اعمال خود بیمی نداشته باشد. میزان بلند بی سوادی نیز در شدت بخشیدن به این مشکل نقش داشته است.
8- رسانه های گروهی:
یکی از رسانه های گروهی تلویزیون است؛ با آنکه سال های قبل، مناقشات زیادی درباره ی این که آیا برنامه های تلویزیونی سبب ترویج خشونت می گردد یا خیر وجود داشت، ولی پژوهش ها در چند سال اخیر نشان داده است برنامه های که حاوی صحنه های خشونت بار اند، می توانند سبب ترویج خشونت در بین افراد گردند.کودکانی که تلویزیون مشاهده می کنند، یا اینکه قادر به تفکیک مجازی بودن برنامه های تلویزیون از واقعیت نبوده ویا اینکه بعدها میان این رویدادهای مجازی با زندگی واقعی پل می زنند. صدها مطالعه ی دیگر نشان داده است که تماشای برنامه های خشن در تلویزیون توسط کودکان، ممکن است سبب بی تفاوتی آن ها در مقابل خشونت و ترس، قبول تدریجی خشونت بعنوان راه حلی برای مشکلات، تقلید رفتار خشن در زندگی واقعی و همذات پنداری با عاملین یا قربانیان خشونت گردد.«کارل پوپر» فیلسوف مشهور اتریشی- بریتانیایی، در قسمتی از مصاحبه اش در سال 1993، استدلال کرد که در تمدن امروزی، به اندازه ی کافی خشونت وجود دارد و لازم نیست تا خشونت بیشتری را به نمایش گذاشت. وی عنوان کرد که کودکان، وقت بیشتری را صرف تماشای تلویزیون می کنند، در حالی که برنامه های تلویزیون،حوادث و رفتارهای خشونت بار را واقعی ترو هیجان انگیزتر به نمایش می گذارند.
بنابراین رسانه های گروهی با نشان دادن خشونت، از عوامل تقویت کننده خشونت هستند. از آنجایی كه تلویزیون به عنوان تنها سرگرمی در دسترس خانواده ها همواره حضور دارد، شایسته است كه خانواده ها نكته های زیر را رعایت نمایند:
- برنامه های مشخصی را تعقیب كنند كه عاری از خشونت باشد.
- برای جایگزینی تلویزیون از وسایل مورد علاقه كودكان مثل پازل، بازی های فكری، مداد شمعی، مداد رنگی، كاغذ، كتاب و مجلات استفاده نمایند.
- تمام رسانه های حاوی خشونت را نفی نموده و این اصل را به عنوان قانون خانوادگی بپذیرند كه در خانه جایی برای خشونت وجود ندارد چه در فیلم های ویدئویی، چه در بازی های كامپیوتری، برای فعالیت های روزانه برنامه ریزی كرده و كودكان را به انجام فعالیت های دیگر تشویق كنند و به گروه های مخالف نمایش خشونت در تلویزیون بپیوندند. چون امروزه استفاده از شیوه های خشونت آمیز در رسانه های گروهی به امری بدیهی تبدیل شده و خشونت عریان از طریق تلویزیون، سینما و رایانه به نمایش گذاشته می شود به طوری كه در بازی های رایانه ای، فرد به تعداد آدم هایی كه به قتل می رساند امتیاز كسب می كند. این خود باعث نهادینه شدن خشونت در نظام شخصیتی- رفتاری افراد می شود.
9- مشکلات نقش ها:
افراد خانواده تحت تأثیر عواملی چون تحصیلات، گسترش ارتباطات، رسانه های گروهی و... انتظار آن ها را از نقش یکدیگر متحول ساخته است. هر گاه در این مجموعه به هم پیوسته نقش های اجتماعی(خانواده) طرفین نتوانند انتظارات همدیگر را برآورده سازند ناسازگاری پدید می آید و شدت و وسعت این ناسازگاری به تعداد انتظارات و میزان درونی بودن آن ها بستگی دارد. افراد در مواجهه با ناسازگاری چند استراتژی در پیش رو دارند، عده ای به سرکوب انتظارات خود پرداخته و از ارضای آن ها چشم می پوشند. عده ای دیگر با توسل به شیوه های مختلف در مورد برآورده ساختن انتظارات خود بر می آیند. در این میان گروهی با استفاده از شیوه های اقناعی تا حدودی از انتظارات خود کاسته و به نوعی با یکدیگر به تفاهم دست می یابند، عده ای دیگر با استفاده از شیوه هایی که غالباً صیغه آمرانه دارنددیگری را مجبور به برآوردده ساختن انتظارات خود می نمایند. جلوه های این نوع اخیر مواجهه بیشتر خود را در غالب خشونت می نمایاند.خشونت در خانواده
زن و مرد عناصر اساسی پایداری در خانواده هستند و ادامه موجودیت خانواده، متکی به نقش آفرینی آن ها می باشد. نقش حساس زن در امور خانواده به دلیل تربیت و سازندگی، امر مهمی است. وجود زن موجب پیوند اخلاقی و عاطفی اعضای خانواده می شود. این هدف در حالی میسر می شود که زنان به عنوان پرورش دهندگان نسل آتی در محیطی آرام، مطمئن و دور از خشونت به سر برند، اما متأسفانه امروزه خانواده، این محل سکونت نیز در معرض آسیب ها و ناامنی های بسیاری قرار گرفته است به طوری که اشخاص در این مکان، به جای تجربه مفاهیم مثبتی چون محبت، همدلی و ایثار و ... خشونت را توسط نزدیکان و اعضای خانواده تجربه می کنند. یعنی توسط افرادی که به سبب صمیمیت، ارتباط خونی یا قانونی با یکدیگر پیوند دارند. کودک در خانواده ای خشن می آموزد کسانی که او را بیشتراز هر کسی دوست دارند، اجازه دارند که او را تنبیه کنند و نیز می آموزد که اگر چیزی مهم باشد، می تواند از طریق زور بازو و سلطه گری تصاحب نماید. از پیامدهای خشونت در خانواده می توان به موارد زیر اشاره کرد:- خود سوزی
- خودکشی
- دیگرکشی
- پایین آمدن بهداشت جسمی و روانی
- طلاق
- متارکه
- بزهکاری
- بروز پدیده جدید "شوهرکشی"
- فرار از منزل
- افت تحصیلی
- ترویج فرهنگ خشونت گرا
- کاهش بهره وری
- شکایت های بدنی
- و در نهایت بعنوان یکی از مهترین پیامدهای تلخ خشونت می توان به "کاهش عزت نفس و حرمت ذاتی" اشاره کرد که سنگ بنای هرگونه شکوفایی و بالندگی است و متاسفانه در افرادی که مورد خشونت واقع می شوند، علیرغم "اعتماد به نفس های گاه مناسبی" که در برخی از فعالیت های جبرانی بدست خواهند آورد، اما هنوز عزت نفس قربانیان خشونت ، بخش آسیب پذیر آن ها خواهد بود.
از آنجا که تعامل افراد در خانه بیش از هر مکان دیگری است و اعضای خانواده در تماس بیشتری با هم هستند و بر یکدیگر تأثیر می گذارند؛ لذا بروز اختلاف در خانواده بیشتر است. در واقع خشونت بیشتر معطوف به افرادی است که کمترین فاصله و بیشترین رابطه را با فرد خشن دارند اما به راستی چرا در میان گروهی که دارای پیوندهای صمیمی هستند، تعارض رخ می دهد و میزان آن نیز بیشتر است؟
روانشناسان معتقدند که خانواده یکی از صمیمی ترین گروه هاست، لذا اختلاف و تفاوت سلیقه ها و علائق بیشتر است. گلز و اشتراوس عوامل زیر را در این زمینه مؤثر می دانند:
1- افراد خانواده به مدت طولانی با هم وقت صرف می کنند.
2- فعالیت ها و علائق متفاوت در خانواده هست که بسیاری از آن ها با هم همپوشانی دارد.
3- درگیری احساسی در خانواده زیاد است.
4- افراد این حق را برای خود قائلند که بر هم نفوذ داشته باشند.
5- افراد چشم اندازها و انتظارات متفاوتی از زندگی دارند.
6- نقش ها بر حسب سن و جنس تقسیم شده است.
7- عضویت اعضا در خانواده غیر ارادی است.
8- وقایع خانواده از چشم اشخاص بیرون از خانه، پنهان است. در واقع اشخاص تمایل دارند که ناراحتی خود را بر نزدیک ترین اشخاصی که آن ها را هر روز می بینند، تخلیه کنند؛ لذا زن و فرزندان خانواده، بیشتر در معرض خشونت هستند.
علل کتمان خشونت درخانواده
خشونت در خانواده معمولاً به دلایل خاص از جمله دلائل مثبت و منفی روانی و حقوقی چندان آشکار نیست. برخی از این علل عبارتند از:1- اعتقاد بر اینکه زن نباید اسرار زندگی را فاش نماید، زیرا خانواده حیطه خصوصی است؛
2- شرایط خشونت آمیز در خانواده، نشانه عدم لیاقت زن در همسر داری است؛
3- با بیان این شرایط به دیگران و اعتراض نسبت به آن، خود و فرزندانش با خطر تهدید، تعقیب و . . . مواجه می شوند؛
4- عدم استقلال مالی زن، نگرانی از معیشت و احتمال بروز مشکلات اقتصادی ناشی از جدایی؛
5- تقبیح طلاق، جدایی، ترک منزل؛
6- ترس از تنهایی، احساس شرمندگی، ترس از آبروریزی، احساس نگرانی برای فرزندان و ... پس از جدایی؛
7- اعتقاد به اینکه هیچ کس به غیر از فرد قربانی، قادر به ایجاد تغییر در شرایط زندگی نیست و او باید به تدریج این کار را انجام دهد؛
8- وجود علاقه به همسر و امید به تجدید نظر رفتاری وی؛
9- جهل نسبت به قوانین و راه های احقاق حقوق خود؛
10- اعتقاد به ضعف، دستگاه های قضایی در اجرای احقاق حقوق خانوادگی زن.
علل خشونت خانگی
شاید بتوان یکی از شایع ترین علل خشونت خانگی را در "پنهان" نگه داشتن آن، به امید این که روزی خود بخود کم خواهد شد و یا به اصطلاح سرعقل خواهد آمد، دانست. چراکه فرد پرخاشگر برای اجتناب از به کارگیری این رفتار غیر انسانی به تنها نیازمند آگاهی از پیامدها و آسیب های آن است، بلکه می بایست بطور جدی درصدد درمان و آموزش راهکارهایی جانشین نیز برآید. به هر حال در پی به شرح فهرست وار برخی از این عوامل زمینه ساز خواهیم پرداخت:- تبعیض جنسی و ترویج هرگونه نابرابری برای ز ن و مرد.
- ترویج کم تحملی و عدم مدارا به هنگام مواجه با نقطه نظرات مخالف (نقد ناپذیری).
- فقر و بیکاری.
- اختلافات روانی- شخصیتی(به ویژه شخصیت ضد اجتماعی و پارانوئید).
- بی توجهی به آثار مخرب و الگو سازی برنامه های تلویزیونی خشن و پخش این برنامه ها بدون اعلام هیچگونه محدودیت سنی در ساعات پربیننده شب.
- نشر و توزیع اخبار مربوط به" خشونت" دربخش حوادث روزنامه ها، بدون نظر کارشناسی درخصوص آن.
-بدیهی ساختن "خشونت" ولو در حد جزئی آن نظیر بیان جملاتی مثل این که حالا مگه چی شده، فقط یه لگد خوردی... .
نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی
هیچ کسی نمی داند چرا افراد دست به خشونت خانگی می زنند. ما به دلایل بسیار می خواهیم این مسأله را درک کنیم. ما دوست نداریم جامعه ای درمانده یا ناامید باشیم و به عنوان افراد، دلمان می خواهد درباره ی دیگران و جهان اطرافمان بیشتر بدانیم تا خودمان را بهتر بشناسیم. برای هریک از انواع جرم تبیین های متفاوتی ارائه شده است که برخی قابل قبول هستند و برخی نه. از زمانی که خشونت خانوادگی به عنوان جرم شناخته شده است، نظریه های قدیمی در مورد آن به کار رفته اند و نظریه های جدیدی شکل گرفته اند. اما هم نوایی کمی در مورد علت بروز پدیده ی خشونت خانگی مشاهده می شود. نظریه های قدیمی معمولا سنگ بنای نظریه های جدید می باشند.نگرش به جامعه در سطح کلان یا خرد
دو راه برای مطالعه ی جامعه وجود دارد، مطالعه ی سطح خرد و سطح کلان. این واژگان نماینده ی نظریه های خاصی نیستند بلکه تنها دو رویکرد عمومی در نظریه ها را نشان می دهند.رویکرد علوم اجتماعی اعلام می کند که فعل و انفعالات اجتماعی اعمال تصادفی نیستند. اعضای خانواده با قصدمندی در جهت احقاق اهداف جامعه عمل می کنند. الگوهای رفتاری که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند بر مبنای ارزش های مشترک هستند که از طریق قواعد پذیرفته شده ی درون گروه ها شکل گرفته اند. این نگرش گسترده تر به جامعه و تأثیرات آن بر رفتار نشان دهنده ی نگرش سطح کلان به جامعه است.
اگر تأثیرات از افراد ریشه بگیرد و به جامعه تعمیم بیابد، مطالعه در سطح خرد انجام شده است. از این دیدگاه، عملی که بین افراد رخ می دهد می تواند از طریق یک نظریه به تمام جامعه تعمیم داده شود. معمولاً این مستلزم درگیری نظریه های سطح روان شناختی یا فردگرایانه است که در سطح خرد جامعه سنجیده می شوند. اغلب نظریه های خشونت خانگی، البته نه تمام آن ها، از این نگرش ریشه می گیرد. این نگرش اجازه می دهد که تعمیم های بین گروه ها صورت گیرد در حالی که این درک نیز ایجاد می شود که نتایج فردی ممکن است متفاوت باشند. یعنی چیزی که در خشونت خانگی اتفاق می افتد قابل پیش بینی می شود اما عواقب امر بسته به شرایط از فردی به فرد دیگر متفاوت است.
1- مکتب کلاسیک
مکتب کلاسیک در جرم شناسی به این معتقد است که افراد انجام جرم را انتخاب می کنند. چزاره بکاریا پدر جرم شناسی کلاسیک شناخته می شود. او گفته است که انسان اختیار دارد و می تواند با منطق عقلانی بیاندیشد. او معتقد بود که باید در قوانین نوشته شده و به خصوص در قواعد مجازات ها کاملاً مشخص شود که چه چیزی جرم است. بکاریا می گوید از آن جا که انسان ها لذت جو هستند ترس از تحقیر، درد یا بی آبرویی بر اختیار افراد تأثیر گذاشته مانع جرم می شود. مجازات به دلیل جنبه های مختلفی که دارد یک بخش بسیار مهم در رویکرد کلاسیک ها به کنترل جرم است. مجازات برای این که تأثیرگذار باشد باید با جرم متناسب باشد و بدون وقفه اتفاق بیفتد. به علاوه باید جنبه ی دلبخواهی نداشته باشد و بیش از حد نباشد تا بتواند مجرمان را به سمت انطباق با جامعه سوق دهد.جرمی بنتام، عقاید بکاریا را با نظریه ی جبر اخلاقی خود مشهور کرد. او میزان مجازات لازم برای بازداشتن مجرمان را اندازه گیری کرد. او که باور داشت که تنها دلیل مجازات مجرمین توسط حکومت جلوگیری از ارتکاب مجدد جرم است و معتقد بود که تنها با اعمال حداقل مجازات می توان به بروز جرایم کمتر دست یافت.
از آن جا که کنترل و مجازات برای این نظریه مرکزیت دارند، این نظریه گاهی رویکرد قانونی نامیده می شود. دستگیر کردن قانون شکنان خانوادگی به عنوان یک مجازات که سبب جلوگیری از خشونت های خانگی در آینده می شود در نظر گرفته شده است. در نظر گرفتن جریمه برای افرادی که خشونت خانگی انجام می دهند مسأله ای را به حوزه ی عمومی می کشاند که پیش از این به عنوان مسأله ای خصوصی شناخته شده بود. این فاصله ی زیادی با مفهومی از جرم دارد که جامعه آن را درک کرده است. ما در یک نسل تلاش کرده ایم این ادراک را تغییر دهیم که خشونت امری خصوصی نیست، بلکه عمومی است. این کار تا زمانی که ما خشونت خانگی را به عنوان یک مسأله ی اجتماعی تعریف نکرده بودیم امکان پذیر نبود و هنوز نیز تا حدی زیادی مجادله برانگیز است.
از زمان بکاریا و بنتام دخالت حکومت ها در امور افراد برمبنای نیازهای برجسته ی جامعه توجیه شده است. تحقیقات اخیر در زمینه ی عواقب خشونت خانگی نشان داده اند که این الگوی رفتار می تواند برای بسیاری از شهروندان آسیب زا باشد. اگر قوانین وجود نداشته باشند، قربانیان خشونت خانگی بدون حمایت حکومت ها رها خواهند شد.
مکتب کلاسیک برای مدت 100 سال مکتب مسلط بر جرم شناسی بود. این مکتب فرایندهایی را بنیان گذاری کرد که حتی پس از پایان زمان تسلط نظریه به حیات خود ادامه دادند. نظریه ی نئوکلاسیک یک کاربرد اخیرتر از قواعد اصلی نظریه ی کلاسیک است که شامل یک دیدگاه اقتصادی و یک دیدگاه به روز شده ی علوم رفتاری در زمینه ی بازدارندگی از جرم می شود.
می توان گفت که اندیشه ی معاصر از نظریه ی کلاسیک یک بازخوانی از نظریه ی کلاسیک بکاریا و بنتام است. نظریه ی جدید مفهوم مجازات را بازپردازی می کند و به عنوان نظریه ای مجزا از نظریه ی کلاسیک به جنگ خشونت خانگی و سایر انواع جرم می رود. تأثیرات اجتماعی نیز بر توانایی فرد در استفاده از اراده ی آزاد با آگاهی از کنترل و مجازات تأثیر می گذارند.
2- نظریه انتخاب عقلانی
نظریه ی انتخاب آزاد یا عقلانی معتقد است که جرم تنها جوابی به فشار جامعه نیست بلکه یک انتخاب است. در این نگرش، مجرمان هزینه ها و فایده های رفتار را می سنجند و انتخاب می کنند که جرایم خانگی را مرتکب شوند یا نه. مؤسسه ی ملی عدالت گزارش می کند که انتخاب های مجرمان لزوماً عقلانی نیستند بلکه بر مبنای باورهای پیشین درباره ی فرصت های اعمال خشونت فردی و احتمال فایده بردن از چنین رفتارهایی هستند. تمرکز این نظریه بر این است که مشخص کند چگونه می توان با مداخله هایی فایده های جرم را به کمترین میزان ممکن کاهش و هزینه ها را به بیشترین میزان ممکن افزایش داد.3- نظریه محرومیت
بروکویتر معتقد است اعمال منتهی به ایجاد محدودیت همچون محرکی برای بروز رفتارهای تهاجمی عمل می نماید و انگیزه افراد را برای توسل به خشونت و اقدام به تهاجم بالا می برد به عبارت دیگر اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل احتمال پاسخ پرخاشگرانه او را افزایش می دهد. در این نظریه افراد به واسطه نیروهای محرومیت ساز بیرونی برای توسل به خشونت و اقدام به هجوم تهییج می شوند. بنابراین چنانچه خشونت در جامعه کنترل شود به واسطه علت اصلی که همان محرومیت است فقط محل آن تغییر می کند و در مواردی که مجال بیشتری دارند(مثلاً در خانواده) ظهور می یابد البته واضح است که بروز رفتارهای تهاجمی علاوه بر محرومیت نیاز به زمینه ها و پیش شرط های دیگری نیز دارد در محرومیت را باید یکی از علل این پدیده دانست.4- نظریه فراگیری اجتماعی
عنصر ثابت و مهم کلیه نظریه های جامعه شناختی احتمالاً همان است که باندورا تحت عنوان فراگیری اجتماعی از آن نام می برد. باندورا ریشه رفتارهای خشن را در محیط تعلیمی افراد می یابد ولی معتقد است فراگیری معمولاً تحت شرایط مستقیم (تنبیه یا تشویق) مشاهدات فردی صورت می گیرد و می تواند نتیجه تجارب شخصی فرد یا برگرفته از نتایج مرتب با رفتار سایر افراد باشد. برای تبدیل از مشاهده به رفتار لازم است تا آن رفتار در ذهن فرد ثبت شود. آنگاه عناصر ثبت شده ذهنی در مرحله بعدی به رفتار مشهود تبدیل می شود. این فرایند با توجه به میزان مهارت و توانایی افراد تفاوت می کند. ابعاد تنبیهی و تشویقی رفتار در سطح خارجی و وجود انگیزه لازم فاعل برای انجام فعل از دیگر مواردی هستند که بر تعدیل ذهنیت به رفتار و عبور از ذهن به عین تأثیر می گذارند. با توجه به اینکه رفتار افراد در زندگی روزمره متأثر از الگوهای متفاوتی است. باندورا سه الگوی شخصی تأثیر گذار بر رفتار خشن را مورد توجه قرار داده است: خانواده و فرهنگ های فرعی(خرده فرهنگ های مورد قبول افراد مانند گروه های همسن و...) و فرهنگ (در قالب نهادهایی چون تلویزیون و فیلم) بنابراین تعلیم رفتارهای خشونت آمیز ممکن است از طریق القای الگوهای رفتاری در خانواده، در گروه هایی که افراد عضو آن هستند یا از طریق رسانه ها صورت می گیرد.پژوهش های اجتماعی تأکید کننده نظریه فراگیری اجتماعی هستند. مثلاً فرزندان اعمال خشن را از والدین می گیرند در دو تحقیق پاترسون «تحلیل الگوی رفتاری پسران» و تحقیق ارن و همکاران «تحلیل الگوی رفتاری فرزندان» از مهمترین عوامل شکل گیری رفتار تهاجمی فرزندان عدم حمایت پدر و مادر از آن ها است. والدین روحیه تهاجمی را به فرزندان خود آموخته و آن را تقویت می کنند, حال اگر این واقعیت با ضعف فنون مدیریتی والدین در خانه و کاربرد روش هایی چون تنبیه بدنی سخت همراه گردد، کودکان متوجه رفتارهای خشن و حتی اموری فراتر از آن می شوند. تجمع عناصر مختلفی چون کاربرد زیاد رفتارهای تند و عدم توجه به اصول تربیتی، رفتار ناشایست والدین در خانه به معنای پیدایش الگویی از تهاجم است که کودکان را به سوی خود جلب می کند. بنابراین قسمتی از خشونت های بزرگسالان ریشه در دوران کودکی دارد، به این ترتیب خشونت خانوادگی به یک فرد ختم نمی یابد و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده همان رفتار فرا گرفته در خانواده آن را در حل تعارض ها و تنش های خانوادگی به کار می گیرند، پدیده ای که درج از آن به عنوان« گردش خشونت» نام می برد. اروینسون نیز معتقد است که مشاهده رفتار پرخاشگرانه در محیط خانواده، نه تنها موجب تقلید آن می شود، بلکه انواع پرخاشگری جدید و بدیع خلق می کند.( از 18 مطالعه انجام شده در این زمینه،16 مطالعه نشان دهنده این است که مشاهده خشونت موجب افزایش پرخاشگری است.)
بنابراین نظریه پردازان فراگیری اجتماعی، خشونت رانوعی صورت آموخته شده از رفتار اجتماعی تلقی می كنند. این نظریه پردازان رفتار های خشونت آمیز را به سان یادگیری رفتارهای پیچیده یاد می گیرد. این نظریه از یك طرف بر روی تجارب فرزندان خانواده و مشاهده رفتار خشن تأكید می كند و از طرف دیگر مطرح می كند كه در خانواده ها تفاوت هایی در جامعه پذیری جنسیتی وجود دارد كه باعث می شود دختران و پسران با هنجارهای متفاوت جامعه پذیر شده و هریك نقش جنسیتی خاص خود را یاد بگیرد . بنابراین یادگیری كودكان در خانواده همراه باجامعه پذیری جنسیتی متفاوت و از طریق ساختار اجتماعی صورت می گیرد در میزان خشونت افراد بیشتر واقع می شود.
در واقع در خانواده هایی كه اعضای آن در دوران كودكی شاهد خشونت والدین بوده یا خشونت والدین را تجربه كرده اند، احتمال بروز خشونت یا تن دادن به آن به مراتب بیشتر از خانواده های دیگر است. بنابراین، براساس این نظریه، می توان سابقه مشاهده و تجربه خشونت افراد را در خاستگاه خانواده بررسی كرد.
البته در پژوهش های اخیر که نسبت به شناخت هر چه بیشتر خشونت و تهاجم صورت گرفته نظریه فراگیری اجتماعی تا حدی متحول شده مثلاً در نظریه باندورا یک ارتباط سه گانه برای شناخت خشونت طراحی و پیشنهاد شده، این مدل مشتمل بر رفتارها، محیط، باورها و تمام چیزهای مورد علاقه شخص است و هر دو فرایند زیست شناختی و محیطی برای تحلیل خشونت و تهاجم مورد توجه قرار می گیرد، به عبارت دیگر نظریه فراگیری اجتماعی با استفاده از عوامل دیگر تقویت شده است.
تئوری هایی که بیشتر بر ارائه تنبیه های درونی برای تهاجم و خشونت استوارند در نهایت الگویی عملی(تک خطی) برای تحلیل طراحی می کنند که مطابق آن اصول و گرایش های فردی بر رفتار شخص تأثیر می گذارند. از این منظر، گرایش های نهادینه شده کودکان در مراحل بدوی زندگی آنان نمود می یابد در حالی که نظریه های جدید همچون پاترسون قائل به وجود روابط پاندولی بین فرد و محیط هستند.
توجه به برداشت های هر فرد از توانایی و دانش خود و تأثیر این برداشت بر رفتار خود از نکاتی هستند که معمولاً در تحلیل خشونت نادیده انگاشته می شوند. به همین علت باندورا معتقد است رفتار فرد نباید بسان یک متغیر ناب و خالص در نظر گرفت، بلکه همیشه باید متوجه روابط ظریف بین فرد و محیط بود. اشتراوس معتقداست نظریه فراگیری اجتماعی بر رابطه میان خشونت خانوادگی و ساختار اجتماعی تأکید دارد. این نظریه در پژوهشی که توسط کارتر و دیگران(1989) انجام شده نیز تأیید می گردد. کارتر معتقد است مسأله مهم در مقابل تحلیل خشونت توجه به نزدیکی یا دوری تلقی افراد و تلقی جامعه از خشونت و روحیه تهاجمی نیز بسیار حائز اهمیت است. چنانچه این دو تلقی شبیه به هم و مثبت باشد بدیهی است که افراد تأیید و انگیزه بیشتری برای تهاجم و خشونت می یابند.
5- خشونت بمثابه امری فطری
اریك فروم معتقد است كه انسان دارای نوعی از پرخاشگری بالقوه و ذاتی است كه اساساً در پاسخ به تهدید علایق حیاتی او به طور اعم بروز می كند. این خشونت برای حفظ زیست، دفاعی ضروری است ولی نوع دیگر آن غریزی نیست بلكه تحت تأثیر یادگیری و محیط فرهنگی و اجتماعی انسان است. فلاسفه و دانشمندان هر یك به فراخور دیدگاه خود انسان را تعریف كرده اند. براساس این تعاریف؛ یكی از ویژگی های او را در نظر گرفته اند مانند تفكر، نطق، اجتماعی بودن، خنده و... در یكی از تعاریف، الیوت ارنسون می گوید: انسان، حیوان پرخاشگر و ستیزه جوست.6- خشونت بمثابه امری آموختنی
ژان ژاك روسو می گوید: انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است. قیود اجتماعی او را مجبور به پرخاشگری و فساد می كند این نظریه و نمونه های دیگر به جنبه اكتسابی یادگیری پرخاشگری تأكید دارند همچنانكه فرزند خانواده خشن هرگز مهربان و صبور نخواهد بود.بسیاری از اندیشمندان از جمله پروفسور عدل معتقد بوده اند كه انسان در محیط طبیعی خشن و بی رحم است و تنها برقراری نظم و تربیت در جامعه می تواند او را مهار كند و یا سبب تشدید غرایز طبیعی پرخاشگرانه او بشود. نوربرت الیاس، جامعه شناس آلمانی در كتاب فرآیند تمدن (۱۹۳۹) چنین بیان می كند كه در تمدن های ابتدایی بشری، استفاده از زور و اجبار عاملی بود كه افراد در جامعه را مجبور به قبول حقوق و حد و مرز زندگی دیگران می كرد. این تعریف از متدین بودن را می توان تا حد قابل قبولی به مفهوم«تقوا » منطبق دانست كه در ادیان الهی نسبت به آن تأكید بسیار شده است. نتیجه اینكه متدین بودن و تقوا داشتن عامل مهمی در رعایت حقوق، مدارا و پرهیز از رفتار خشونت آمیز با دیگران است. واقعیت نیز چنین است كه شخص هنگامی از روش های خشونت گرایانه استفاده می كند كه نتوانسته باشد دیگران را تحمل كند و در مواجه شدن با دیگران برای رعایت و تحمل دیگری، ترمزهای درونش عمل نكنند.
نوربرت الیاس معتقد است كه خشونت پدیده ای است كه در فرآیند اجتماعی شدن آموخته می شود و از آنجایی كه عدم خشونت ورزی به سطح تمدن جامعه و رشد فرهنگ احترام به شخصیت و عقاید دیگران و روش های زندگی و شیوه های رفتاری دیگری و شكل گیری فرهنگ دموكراسی در جامعه مربوط است به نظر می رسد كه محو خشونت ممكن نیست مگر آنكه در همه نهادهای رسمی و غیررسمی (مانند مدرسه و خانواده) خرد و كلان جامعه تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد، تنها در این صورت فرهنگ خشونت ورزی جای خود را به مدارای اجتماعی خواهد سپرد.
7- نظریه منابع
بر منابع مختلف افرا جهت به دست آوردن قدرت در روابط خانوادگی تأكید می كند. ازدیگر نظریه های مربوط به همسر آزاری نظریه ی ویلیلم گود است كه بر مبنای «نظریه ی منابع» بلاد و ولف استوار است . گود این نظریه را برای تعیین خشونت مردان علیه زنان به كار گرفت و خشونت منبعی مانند پول و صفات فردی است و زمانی به كار می رود كه منابع دیگر كارایی لازم را ندارند. نظریه منابع گود، شوهران از خشونت بر ضد زنان همچون ابزاری برای كسب قدرت در روابط خانوادگی استفاده می كنند.8- نظریه انتقال نسل ها
نظریه انتقال بین نسل ها یکی دیگر از نظریات مربوط به همسرآزاری است که بر پایة نظریه یادگیری اجتماعی استوار است. بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی مردان سوءاستفاده گر از تجارب کودکی خود در خانواده یاد می گیرند که خشم خود را از راه های خشونت آمیز بیان کنند. بر اساس نظریة انتقال بین نسل ها افرادی که در کودکی در خانه خشونت را تجربه می کنند یا شاهد آن هستند در بزرگسالی به احتمال زیاد در خانة خود از خشونت استفاده خواهند کرد. به عبارت دیگر، مردانی که به وسیلة پدران شان مورد سوء استفاده قرار گرفته اند یا شاهد مورد سوء استفاده قرار گرفتن مادران شان به وسیلة پدران شان بوده اند به احتمال زیاد همسران یا فرزندان خود را مورد سوء استفاده قرار خواهند داد. بنا به نظریه انتقال نسل ها، سوء رفتار از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد. در نتیجه آن هاییكه متعلق به خانواده هایی هستند كه در آن ها خشونت یك وسیله پذیرفته شده برای حل مشكلات است؛ احتمال بیشتری دارد كه در حل مسائل در خانواده ای كه تشكیل خواهند داد ازخشونت استفاده كنند و این خشونت را به نسل های بعدی انتقال دهند. پس متوقف ساختن سوءرفتار مستلزم پیشگیری از تنبیه جسمی،روانی و پیشگیری از خشونت بین فردی است.9- دیدگاه تعامل گرایی
از نظر نظریه پردازان این دیدگاه، رفتار را باید در زمینه اجتماعی و روابط وی تحلیل كرد. اگر رفتار را در زمینه ای كه رفتار در آن ها رخ می دهد، در نظر بگیریم بهتر می توانیم معنای آن رفتار خاص را درك كنیم. لذا بهتراست مشخص كنیم رفتار در كجا اتفاق می افتد. خشونت و تضاد در خانواده امری تعاملی است و الگوهای تعاملی خاص به عنوان زمینه ای بلافصل برای خشونت در خانواده نقش اساسی بازی می كند.10- نظریه فمینیستی
در میان تمامی نظریه هایی كه سعی كرده اند پدیده ی همسر آزاری را توضیح دهند، نظریه فمینیسم (برابری زن و مرد) توجه بیشتری را به خود جلب كرده است. اینان در تبیین تقسیم كاملاً جنسیتی قدرت، به ریشه های تاریخی نابرابری ها در جامعه معاصر پرداخته و به آن شرایط اجتماعی و سیاسی تأكید دارند كه در آن خشونت مردان بروز می كند و بر زنان و مردان تأثیر می گذارد. براساس این نظریه روابط دو جنس اساساً رابطه ی قدرت است. این نظریه در توضیح پدیده ی همسر آزاری عقیده دارد كه به كارگیری خشونت به وسیله ی شوهر منعكس كننده قدرت، اختیار و مقعیت اجتماعی بالاتر مردان است. این امر در بسیاری از مردان باور را به وجود می آورد كه آن ها حق دارند كه همسرانشان را مورد سوء استفاده قرار دهند، پس خاتمه دادن به همسر آزاری مستلزم تجدید ساختار رابطه قدرت بین زن و مرد در جامعه است. از دیدگاه این نظریه پردازان، خشونت خانوادگی را نمی توان تنها به صورت پدیده ای در نظر گرفت كه در روابط میان یك زن و یك مرد وجود دارد، باید آن را در شكل حاكمیت كلیه مردان بر كلیه زنان در نظر گرفت.در واقع فمنیست ها با تشكیك در موقعیت فرو دست زنان در جامعه اعتبار دیدگاه های مسلط در مورد زنان را كه وجود تفاوت های اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان را در تفاوت های ذاتی آن ها می دانند، زیر سوال می برند و كوشش می كنند تفكری را كه به زنان به عنوان جنس دوم می نگرد از عرصه ی تفكر اجتماعی بزدایند. از این نظر تلاش آنان، تبیین جایگاه زنان در جامعه و نسبت آن با وضعیت مردان بوده است. نسبتی كه در آن زنان معمولاً فرودست و مردان فرادست قرار گرفته اند.
11- نظریه زیست محیطی
در این نظریه جامعه پذیری كودكان در سه سطح متفاوت توضیح داده می شود: محیط بی واسطه، شبكه های اجتماعی و نظام جهان بین ایدئولوژیك (خانواده در حكم محیط زیست، در یادگیری كودكان نقش خاصی دارد و ارتباط آن با محیط بیرونی همسایگان و محله) شاخص به ثمر رسیدن جامعه پذیری است. اگر خانواده نتواند با محیط بیرونی ارتباط برقرار كند. امكان بروز خشونت به ویژه علیه كودكان به وجود می آید. بنابراین زمانی كه رابطه ی متقابلی میان والدین، كودك، خانواده و محیط وجود نداشته باشد خشونت امكان بروز می یابد. در این نظریه آنچه در ایجاد خشونت مهم است این است كه تفسیرهای اجتماعی این عمل را مقبول نشان می دهند و شبكه های اجتماعی كه خانواده در آن به سر می برد نیز تعیین كننده میزان بروز خشونت است زیرا والدین تنها زمانی فرزندان خود را تنبیه می كنند كه نظام هنجاری آن ها را به این كار تشویق كند یا سازمان های حمایتی اجتماعی آن ها را در زمینه ی مشكلات تربیتی كودكان راهنمایی نكنند و باری از دوش والدین برندارند.12- نظریه فرهنگی
فرهنگ از طریق ارتباطات معناداری كه عمر آن بیشتر از عوامل دخیل در فرآیند اتباطات است، منتقل می گردد و سپس به نسل های بعدی انتقال می یابد. آنچه به ما به عنوان یك نسل می رسد مجموعه ی ارزش هاست. همچنین از این دیدگاه، فرهنگ میراث اجتماعی گذشته است كه بر رفتار كنونی و آینده ی انسان تأثیر می گذارد. فرضیه ی هماهنگی فرهنگی در مورد وجود هماهنگی میان ارزش های اساسی یك جامعه و پدیده های اجنماعی مانند خشونت بحث می كند. دوباش و دوباش ارتباط مشخصی میان رفتار خشونت آمیز مردان نسبت به زنان و هنجارهای اجتماعی یافته اند. نظریة فرهنگی خشونت از دیگر نظریه های مربوط به همسرآزاری است. این نظریه بیان می کند که اساس انواع گوناگون رفتاری سوء مانند همسرآزاری، کودک آزاری و سالمندآزاری را پذیرش خشونت به وسیلة جامعه تشکیل می دهد. به عنوان نمونه، جوامع استفاده از خشونت را نوعی ابزاری برای حل تضادها در سطوح شخصی، ملی و جهانی شناخته اند. بر اساس این نظریه در تمامی سطوح جامعه خشونت به عنوان وسیله ای قانونی و مشروع و منطقی برای حل مشکلات پذیرفته شده است. پس این احتمال وجود دارد که مرد برای حل مشکلات در خانه از خشونت استفاده کرده و همسر خود را مورد آزار قرار دهد. از این رو، برای متوقف ساختن همسرآزاری در متغیرهای فرهنگی جامعه که مشوق خشونت است تجدید ساختار ضروری است.13- نظریه برابری زن و مرد
در این نظریه نه تنها زندگی زنان بلکه زندگی مردان در مقایسه با زندگی زنان و چگونگی تعامل دو جنس با یکدیگر را مورد توجه قرار می دهد. بر اساس این نظریه روابط دو جنس اساساً رابطة قدرت است. در رابطه ای که مرد از همسر خود سوء استفاده می کند، مرد همسر خود را با مورد سوء استفاده قرار دادن فیزیکی یا کلامی یا روان شناختی و یا هر سه تحت سلطه و انقیاد درمی آورد. این نظریه در توضیح پدیدة همسرآزاری عقیده دارد به کارگیری خشونت به وسیلة شوهر منعکس کنندة قدرت، اختیار و موقعیت اجتماعی بالاتر مردان است. این امر در بسیاری از مردان این باور را به وجود می آورد که آن ها حق دارند که همسران شان را مورد سوء استفاده قرار دهند. پس خاتمه دادن به همسرآزاری مستلزم تجدید ساختار رابطة قدرت بین زن و مرد در جامعه است.14- نظریه نقش جنسی
یکی از نظریات مرتبط با همسرآزاری است. بر اساس این نظریه نقش جنسی زن در فرآیند اجتماعی شدن در دوران کودکی منجر به مورد سوء استفاده قرار گرفتن در بزرگسالی پس از ازدواج می شود. نظریة نقش جنسی توضیحات نسبتاً ساده ای برای همسرآزادی دارد. نقشی که مردان و زنان ایفا می کنند مردان را در موقعیتی قرار می دهد که زنان را مورد سوء استفاده قرار دهند و زنان را در موقعیتی قرار می دهد که مورد سوء استفاده قرار گیرند. از این رو، متوقف ساختن همسرآزاری مستلزم تجدید ساختار در موارد زیر است:- نقش هایی که مردان و زنان در جامعه ایفا می کنند.
- فرآیند اجتماعی شدن که به این نقش ها منتهی می شود.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}